جلوی دربار می رود و صبح بخیر می گوید. “خدا خیرت بده آقا!” آقای بیرو هرگز چنین کلاهی نداشت. اما من می پرسم چرا گوشت بیشتری به شما نمی دهند؟ قاضی می گوید: “من یکی دیگر را فروختم، یانوس.” خوب، بعد یک خبرنگار می آید که به بیست سی نفر از روستا نیاز دارند. دعوای بزرگی وجود دارد، دیگران می خواهند کشور را اشغال کنند.
فال ازدواج کبیر
فال ازدواج کبیر : آنها بقیه خوک ها را که هنوز باقی مانده بودند راندند و به این فکر کردند که گوشت و بیکن را کجا بگذارند. کجا، کجا؟ قاضی همیشه به این فکر می کرد که چگونه جانوس را به نوعی نابود کند. چاه بزرگی در حیاط بود که آب نداشت. قاضی انتظار داشت که گوشت خوک در آن چاه گذاشته شود. خوب، قاضی یانوس را منصوب کرد، گوشت را در آن بریزید.
سنگ آسیاب بزرگی در دهانه چاه گذاشتند شرط میبندد که یانوس نمیتواند بیرون بیاید. یانوس می بیند که دیگر گوشتی به او نمی دهند، پس دو پایش را به طرفین پرتاب می کند و به سمت دهانه چاه می آید. خوب، می بینید که سنگ آسیاب در دهانه چاه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
فال ازدواج کبیر : به جنگ می فرستد. جان را صدا کرد و گفت: “جانوس، پسرم، ما باید به جنگ برویم.” “خب، آقا، شما باید در آنجا چه کار کنید؟” “هیچی، یانوس، فقط دعوا کردن.” او می گوید: “باشه آقا، بیا بریم.” پادشاه یک اسب سفید داشت. بیمر یانوس را سفارش داد، پیلیسکا، آرد، گوشت خوک و یک تابه بزرگ درست کرد. جان شروع کرد. به جنگ می آید.
فال ازدواج کائنات
فال ازدواج کائنات : حالا همه جلوی دختر رفتند. هر سه تا کنار دریا آمدند، بوهو، دختر و شاهزاده، بوهو یک بار غوغا کرد و شاهزاده را به دریا انداخت و در خانه گفت: شاهزاده به طور تصادفی به خودی خود به دریا افتاد و بوهو اکنون دختر را مجبور کرد که نزد او برود و با او ازدواج کند. پدرش هم او را مجبور کرده بود.
که برای او قلعه ای در انتهای شهر بسازند و پدرش به اندازه کافی برای آن قلعه به او غذا بدهد تا به هر سرگردانی ناهار یا میان وعده بدهد. و هفت سال آنجا می نشیند، اگر آن شاهزاده هفت سال نزد او نیاید، برای همسری نزد بوهو می رود. تابستان گذشت، گذشت، درست در اواخر هفت سال، سپس یک سرگردان با ریش بزرگ رفت. عصر آمد تا غذا بخورد.
فال ازدواج کائنات : اما وقتی شنید که شاهزاده خانم در آن قلعه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، حتی به او نگفت که او کیست. در حالی که مشغول غذا خوردن بود حلقه ازدواجی را که از دختر گرفته بود در جام شراب گذاشت. اول ادامه داد.
آنها بحث کردند که چگونه برادرش را نابود کنند. آنها آن را اختراع کردند تا دختر بتواند وانمود کند که بیمار فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، فریاد بزند که چقدر بیمار فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
فال ازدواج کارتی
فال ازدواج کارتی : که فقط سه نفر باقی بمانند. به او التماس می کردند که آن را قطع نکند، چون سوت جدیدی به او می دهند که اگر آن را بزند کمکش می کنند. تولیک سوت را گرفت و از آب زنده و در حال مرگ بیرون کشید و به خانه برد و به برادرش داد. آن را نوشید و چون ازدواج ماه مریض نبود بهتر شد. خوب حالا دوباره با دزد مشورت کردند که گنج دیگری داشته باشد و مریض باشد، جیغ بزند و بگوید اگر یکی برایش سه تا سیب طلا بیاورد خوب می شود.
برادر بزرگترش دوباره به باغی رفت که این همه گرگ در جهان وجود دارد، همه آنها آنجا بودند. در حال حاضر مبارزه با گرگ ها حتی بیشتر مشکل بود، اما او همه آنها را شکست داد و تنها سه نفر را باقی گذاشت که برای زندگی خود التماس کردند. باز هم سوتی زدند که وقتی به آن نیاز داری، آن را بزن تا به کمکت بیایند.
فال ازدواج کارتی : سوت را گرفت و سه سیب طلا را به خانه برد و به برادرش داد و به زودی شفا یافت. حالا دزد و برادرش خیلی می ترسند که به هیچ وجه نمی توان آن را از بین برد. دزد دوباره چیزی به ذهنش رسیده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای ازدواج کارتی , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
فال ازدواج من
فال ازدواج من : حالا پدرش میگوید هر طور میخواهی اخراجت میکنم، خوشبخت باشی، اما خوش شانستر، هر دو برادرت آنجا بودند. پسرک بیرون رفت تا اسبی را زین کند،-۷۶-به اصطبل سلطنتی او در حیاط با پیرزنی روبرو شد. می گوید: “پسرم، من به شما توصیه می کنم که چه کاری انجام دهید.” به تو می گویم پدرت نریان زیادی دارد، آن که آخر می آید زین می شود. که لنگ فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین ازدواج کائنات فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
بدترین. او اسبی را که با اسب نر پشت سر به خانه آمده بود، برد. او بلافاصله آن را مهار کرد و اسب شروع به صحبت با او کرد. به او بگو: “فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استاد کوچولوی عزیزم، می بینم که می خواهی مرا با خود به یک سفر طولانی ببری.” پنج سطل جو، سه سطل گندم و دو دانه چاودار به من بدهید تا از ازدواج کبیر قبل آنها را بخورم، زیرا تا زمانی که برگردیم دیگر نخواهیم خورد. به او داد.
فال ازدواج من : خب، صاحب عزیزم، پدرت یک لگام کهنه دارد، یک زین کهنه در اصطبل زیر پوشش، با آن زین کن.” او هم این کار را کرد. او به او می گوید: «خب، حالا من را از دروازه بیرون بیاور، روی من در حیاط ننشین. اسب به او می گوید: “نشستی فال جدید و آنلاین ازدواج من قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استاد.
فال ازدواج ماه
فال ازدواج ماه : خداوند با تو دوست عزیزم و با من باشد. گرگ سر آهنین. روزی روزگاری، یک جایی، یک جایی، یک مرد بسیار بسیار فقیر بود، او یک پسر تنها داشت، مادرش فوت کرد. او آن پسر را تا دوازده سالگی بزرگ کرد. سپس شانه هایش را بلند کرد و به او گفت: “پسر کوچکم، من تو را خیلی خوب بزرگ کردم، اما دیگر نمی توانم تو را بپوشم.” خوب، طولانی ترین راه را انتخاب کن و برو، پسرم، چون می توانی نان کسب کنی.
از هفده کشور گذشت. در یک گرگ و میش تابستان، در منظره گرگ و میش، او به جنگلی عظیم رسید. این طرف را نگاه کرد، آن طرف را نگاه کرد، اما جایی برای رفتن نبود. هنگام سفر و بازدید در جنگل چه دید؟ او دنیای کوچکی از شمع ها را در یک مکان دید. خوب، او به سرعت رفت تا ببیند، زیرا باید یک مسیحی در آن جنگل زندگی می کرد. زیرا شمعی در حال سوختن بود. به خانه زیر پنجره رفت. بث به داخل خانه نگاه کرد.
فال ازدواج ماه : مردی پیر و پیر و ریشو چه دید! او فکر کرد که آیا باید به خانه برود، زیرا او نیز از آن مرد متنفر بود. به داخل خانه رفت. او خطاب به پیرمرد گفت: «خدا به شما عصر بخیر بدهد آقا. پیرمرد می گوید: “ای مرد کوچولو، کجایی؟” من نهصد سال فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , بهترین فال آنلاین و جدید ابجد , زندگی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که در این جنگل زندگی کرده ام.
- ۱۴ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر