دعا شدن

ابن سينا

دعا شدن

دشمن از آلمانی‌ها درخودعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم کرد که حمله نکنند. هوسرها در حالی که پیشروی می کردند، پاسخ دادند:۱۶۱ که اگر فرانسوی ها شلیک کنند، شلیک می کنند. سپس دشمن برای جلوگیری از پیشروی آنها، کارابین های خود را شلیک کرد. هوسارها حمله کردند و اکثر آنها را قطع کردند. صبح روز بعد ما پیشروی کردیم و بدنه ای از تفنگداران را هل دادیم تا راه خود را در روستایی در نزدیکی سالامانکا احساس کنند، جایی که آنها متوجه شدند که توسط دشمن اشغال نشده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. سپس لشکر شانه‌های چپ خود را بالا آورد و در ستون‌های باز از گروه‌ها در محدوده توپ‌های قلعه‌ها، واقع در ساحل ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم تورمز، و در فاصله کوتاهی از سمت شمالی شهر، عبور کرد. دشمن دعا شدن روی باروها ایستاد تا عبور ما را ببیند.

تمام دشت توسط سواره نظام و پیاده نظام ما پوشیده شده بود و به سمت فند سانتا مارتا ازدحام می‌کردیم، جایی که همه ما از رودخانه عبور کردیم و در فاصله کوتاهی از شهر حرکت کردیم. ارتش فرانسه بازنشسته شده بود و هشتصد نفر را برای پادگان سه قلعه سنت وینسنت، گایتانو و مرسد که با سنگ تراشی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمخراج شده از صومعه ها، صومعه ها و دانشکده های مختلف ساخته شده بود، باقی گذاشته بود که برای تبدیل شدن به سنگرها پایین کشیده شده بودند. دعای شنوی لشکر ششم سالامانکا را در اختیار گرفت و قلعه ها را سرمایه گذاری کرد. اندکی بعد از اینکه زمینمان را گرفتیم، بیشتر افسران با عجله وارد شهر شدند.

ساکنان از دیدن ما بسیار خوشحال به نظر می رسیدند و وقتی وارد شدم دو خانم به طرف دویدند.۱۶۲ من، هر کدام دستی را می گیرند. روزینانت من در جستجوی غذا سرش را پایین انداخت، چون فکر می‌کنم آن روز از غذا خوردن لذت نبرده بود، در حالی که من به ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم و چپ نگاه می‌کردم و چنین تبریک‌هایی را بسیار رمانتیک می‌دانستم. سنیوراها ، با لباس ابریشم سیاه، سؤالات متعددی را مطرح کردند که من تعداد کمی از آنها را می‌توانستم بفهمم، و همچنین مطمئن نیستم حرف که آنها غیرنظامی هستند یا نظامی، اگرچه از حالت چشمان آنها به این نتیجه رسیدم که آنها در مورد یک موضوع مدنی هستند . من دهقانان زن را بسیار تحسین می کردم.

آنها سالم، خوش‌ساخت، با چشم‌های سیاه، لب‌های قرمز، پاهای کوچک بودند و کت‌های قرمز، زرد و آبی می‌پوشیدند. به زودی پس از آن، به بالای کلیسای جامع صعود کردم تا قلعه ها را شناسایی کنم، زمانی که دید کاملی به داخل آنها داشتم و دیدم که ممکن دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم از این نقطه، تفنگ تفنگ به کار رفته باشد. سپس فرود آمدم و وارد جشن ها و خوشی های آن محل شدم. در غروب، شهر نورانی شد و با موسیقی طنین انداز شد، در حالی که موچاهای سرخوش اسپانیایی در طلسم فرزند حال رقصیدن بولرو و ضربه زدن به نوارهای خود در خیابان بودند. تابش خیره کننده نور از بازوهای درخشان انباشته شده در میدان بزرگ منعکس می شد.

که توسط سربازان لشکر ششم احاطه شده بود، که سرنوشت بسیاری از آنها به زودی در چند صد متری صحنه شگفت انگیز سقوط می کردند. ۱۶۳ لشگر ما روز بعد پیشرفت کرد و یک لیگ و نیم مقابل سالامانکا زمین خود را گرفت. خورشید با درخشندگی زیادی می درخشید و داغ می سوخت. یکی از سربازان یک پتو گذاشت تا پرتوهای خورشید را از ربوبیت خود دور نگه دارد. بیواک ما ظاهری درهم نشان داد، زیرا کل بخش به روشی مشابه پتوها را بالا کشیده بود. موشاچای اسپانیایی ، با موهای شنی، به نام آگوئدا، از پوئبلو فوئنته دو شنوی گوینالدو، که صدای بوق بوق را به او ترجیح می داد.۱۶۷ مشاغل خانگی، تنها زنی بود که در میان سربازان آفتاب سوخته دیده می شد.

و توده های درخشانی که اکنون تپه و دیل را پوشانده بودند و در لحظه آماده بودند تا در آرایه نبرد مستقر شوند. نقض در قلعه ها اکنون عملی تلقی می شد. در حدود ساعت نه شب حمله آغاز شد. اما پس از مدتی شلیک کند شد و دیدم که سه موشک از قلعه پرتاب شد. فوراً توسط چندین گلوله توپخانه ارتش فرانسه، در زمینی که دو لیگ به سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم ما قرار داشت، پاسخ داده شد، که فوراً مرا راضی کرد که حمله موفقیت آمیز نبوده، و این به عنوان علامتی بود که آنها هنوز در دسترس هستند. در روشنایی روز، صدای تیراندازی در طرف دیگر تورمس در هنگام مه غلیظ شنیدیم که در ابتدا مانع از مشخص شدن نیروی دشمن شد.

ارل ولینگتون تکان نمی خورد. سربازها خندیدند و گفتند: “اوه، آنها فقط پتوهایشان را آن طرف آب تکان می دهند.” زیرا در آب و هوای سنگین، تفنگدار صداهایی را تولید می کند که من توضیح دادم. با از بین رفتن مه، چند گلوله توپ انجام شد. و ژنرال کل قوای کافی را با فورد در عقب سنت کریستووال برای دیدار با دشمن فرستاد. وقتی جو روشن شد، دیدیم که یک لشکر فرانسوی در حال حرکت دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم۱۶۸ به سمت سالامانکا سواره نظام سنگین ما که برای تامین امنیت جناح و عقب ارتش ما در آنجا مستقر شده بود با آنها مخالفت کردند.

در ساعت هفت آن شب، فرانسوی‌ها بدون مزاحمت دوباره از ساحل ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم تورمز عبور کردند، یک فورد در سمت ردعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم ما. من این حرکت را یک حرکت جدی نمی‌دانستم، بلکه صرفاً هدف آن تشویق سربازان در قلعه‌ها به مقاومت بود.
 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.