در تهرانپارس

پی وی گفت: «چراغ‌ها را روشن نکردی.» همراهش که به نظر می‌رسید به رانندگی در تاریکی کاملاً عادت دارد، گفت: «وقت کافی برای این کار هست.» در همین حال، مدل بزرگ و شش سیلندر هانکاجانک مخصوص تور، بی‌صدا در میان جنگل در حال حرکت بود، نجات یافته، نجات یافته! به زودی توسط دبلیو به صاحب اصلی‌اش بازگردانده خواهد شد. پی وی در کنار نور چراغ زنانه شیک داشبورد، اولین نگاه اجمالی به چهره همراهش انداخت. هیچ چیز خاصی در مورد او وجود نداشت.

جز یک زخم بلند و مورب روی صورتش که پی وی فکر کرد ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد توسط ابزاری در اتاق آموزش یدی مخروبه ایجاد شده باشد. مرد جوان موهای بسیار کوتاهی هم داشت؛ در واقع آنقدر کوتاه بود که انگار اصلاً مویی نداشت. مثل موهای یک محکوم بود. فصل پانزدهم در اردوگاه نوری که پی‌وی در آن سوی آب دیده بود، آنطور که او تصور در تهرانپارس می‌کرد، در قایق نبود.

در جزیره‌ای کوچک بود که حتی نامش هم می‌توانست قلبش را شاد کند، زیرا به دلیل شباهت ظاهری‌اش به آن وسیله‌ی دلچسب زندگی اردوگاهی، آن را جزیره‌ی ماهیتابه می‌نامیدند. اگر اسکات هریس می‌توانست در چنین ماهیتابه ای وافل بخورد، احساس می‌کرد که بیهوده نزیسته سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . این ماهیتابه، به جای اینکه پر از چربی باشد، پر از هیزم بود و کمی در غرب مرکز، جایی که ممکن بود یک املت در نمونه اولیه کوچکتر آن قرار گیرد، سه چادر در میان شاخ و برگ‌های پوشیده آرایشگاه زنانه از درختان پنهان شده بود.

در انتهای دسته این ماهیتابه، ماهیگیری خوبی وجود داشت، اما آنجا باتلاقی بود و گاهی اوقات پس از باران شدید، دسته کاملاً در آب فرو می‌رفت. از داخل هواپیما، سه چادر سفید در ضلع غربی ماهیتابه ممکن بود مانند سه تخم مرغ آب‌پز عظیم به نظر برسند؛ البته به شرطی که خلبان قوه تخیل داشته باشد. در ساحل این جزیره کوچک بود که دو مرد جوانی که با ماشین از بریجبورو آمده بودند، حدود ده دقیقه پس از اینکه همگی ناخوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ه اسکات هریس را در گاراژ موقت کنار دریاچه‌شان در طرشت حبس کرده بودند.

قایق خود را به ساحل رساندند. با توجه به اینکه آنها قاتل و اراذل و اوباش و از این قبیل چیزها بودند، وجدانشان به طرز عجیبی آسوده به نظر می‌رسید، زیرا در حالی که در امتداد چند یاردی مسیری که به لانه، یا لانه، یا پاتوق، یا غار، یا هر اسم دیگری که روی آن می‌گذارید منتهی می‌شد، می‌خندیدند و گپ می‌زدند. آنها با دسته‌ای از پسران روبرو شدند که از دور آتش اردوگاه، جایی که آنها نشسته بودند و از آنها اخبار و غنیمت می‌خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ند، به بالا می‌پریدند. «چطوره؟ می‌تونیم اینجا بمونیم؟» «چی انقدر طولش دادی؟» زنانه طرشت «جام نقره‌ای رو گرفتی؟» «شرط می‌بندم متوجه نشدی؟» شرط می‌بندم شام را در رستوران خوردی.

ما شیرینی برنجی درست کردیم. «جام را گرفتی؟» «بیا ببینیمش.» «آنها متوجه نشدند» «بله، آنها این کار را کردند.» «شرط می‌بندم که این کار را نکردند.» «شرط می‌بندم که این کار را کردند.» «به لبخند روی صورتشان نگاه کنید.» «شرط می‌بندم شهرداری از ما راضی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «شرط می‌بندم کار آتش‌نشانیه.» «با تمام وجودم حس می‌کنم که باید به مدرسه برویم.» «بیایید جام را ببینیم.» «غذا خوردی؟» یکی از تازه واردها، همان که ماشین را رانده بود. 

او که از شدت ذوق و شوق نمی‌توانست آرام بگیرد، پرسید: «وای خدای من، یه دزد باید جرات داشته باشه که ماشین بدزده، مگه نه؟» آقای سویپر مختصراً گفت: «همینه که هست.» پی وی با نگاهی نسبتاً ترسناک به اطرافش گفت: «یه جورایی… یه جورایی… باعث میشه حس کنیم دزد هستیم که داریم می‌بریمش، اما به هر حال ما حق داریم، این یه چیز قطعیه… مگه نه؟» «حتماً.» «و اشکالی نداره، این یه چیز قطعیه. اوه پسر، خوشحالم که باهات آشنا شدم و مطمئناً به اندازه من اعتبار خواهی داشت. به هر حال، ما حق داریم که این پول رو از دزدها بگیریم، امیدوارم. خدای من، هیچ کس نمی‌تونه اینو انکار کنه. به هر حال، فکر کنم احساس ترس نمی‌کنی.» آقای سویپر گفت: «حدس می‌زنم دنبالمان نیایند. نه اگر بدانند چه چیزی برایشان خوب سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . دزدها دنبالت نمی‌آیند.

از تو فرار می‌کنند.» پی وی که از مشارکت نسبتاً سخاوتمندانه دوست جدیدش در سخنرانی خوشحال شده بود، گفت: «شرط می‌بندم که همین‌طور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» حالا موتور به آرامی غرغر می‌کرد و تعویض بی‌صدای دنده عقب به امدادگر جوان نشان می‌داد که دستی ماهر پشت فرمان سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . ماشین بزرگ به آرامی از ساختمان خارج شد و دور زد تا اینکه به سمت جاده‌ی تاریک و پوشیده از علف رفت.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.